و مرا انقدر آزردی...

که خودم کوچ کنم از شهرت.....

بکنم دل ز دل چون سنگت تو خیالت راحت

می روم از قلبت می شوم دورترین خاطره در شب هایت

تو به من می خندی....

و به خود می گویی....

"باز می آید می سوزد از این عشق"

ولی....

برنمی گردم نه....

می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد

عشق زیباست و حرمت دارد

تو بمان....

دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است

سخت بیمار شده است....

تو بمان در شهرت!
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/04/20 - 12:33